سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ کس به لاغ نپرداخت جز که اندکى از خرد خود بپرداخت . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 مرداد 24 , ساعت 11:4 صبح

پریشب تو مسجد برگه ای دادن واسه نوشتن نامه به امام رضا(ع) . مسابقه ست.


ازون شب دخترم هواییه! همه ش می گه مامان بیا نامه بنویسیم بریم پیش امام رضا. من می خوام ماه رمضون بریم پیشش...


نمی دونه با این حرف زدنش چی کار می کنه با دل من...


نمی دونه آسمون دل من با یه امام رضا شنیدن بارونی می شه...


خلاصه هر روز میشینه و واسم چند خط می گه و من می نویسم. طفلکی نمی دونه شرایط سنی مسابقه به اون نمی خوره . نمی دونه مردم فکر می کنن اون هنوز نمی فهمه...


امام رضا خودت می دونی که دوست داره . می دونی که می فهمدت . پس بزار بیاد پیشت...


کاری کن همیشه امام رضایی باقی بمونه...


قطره ی اشکی می چکید از گوشه چشم مادرم . زیر لب می گفت آقا تاج سرم . که کنیز تو دخترم...

منبع : دخیل



لیست کل یادداشت های این وبلاگ